در آغازین روزهای سال ۱۴۰۴، بار دیگر با فاجعهای تلخ و خونین در عرصه کار مواجهایم. مرگ هفت کارگر معدن در مهماندویه دامغان بر اثر نبود امکانات مناسب محیط کار از جمله دستگاه تهویه و کمبود اکسیژن، آخرین حلقه از زنجیره فجایعی است که هر هفته از معادن ایران گزارش میشود. در همین هفته، یک کارگر در معدن باریت مهاباد و دیگری در معدن بجستان خراسان رضوی جان خود را از دست دادند. این حوادث تنها چند ماه پس از فاجعه بزرگ معدنجوی طبس رخ دادهاند که در آن ۵۳ کارگر جان خود را از دست دادند.
سه تن از قربانیان دامغان، از کارگران مهاجر افغانستانی بودند؛ انسانهایی که در بدترین شرایط کاری و بدون کوچکترین حمایت قانونی، جان خود را برای لقمهای نان به خطر میاندازند. آنها نه در آمارهای رسمی ثبت میشوند، نه به رسمیت شناخته میشوند، و نه حتی پس از مرگ مورد توجه و احترام قرار میگیرند.
کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور، مراتب همدردی و تسلیت خود را به خانوادههای این کارگران شریف و دیگر کارگران در ایران اعلام میدارد. جان این انسانها نه در پی یک حادثهی غیرقابل پیشبینی، بلکه در نتیجهی ساختاری آگاهانه از بیتوجهی، سهلانگاری و سودجویی از میان رفت؛ ساختاری که ایمنی محیط کار را هزینهی اضافی میداند و کارگر را کالایی مصرفی.
دادههای موجود در اعتراضات کارگری سال ۱۴۰۳ نشان میدهند که بارها نسبت به نبود امکانات ایمنی، استانداردهای ضعیف کاری، و سپردن معادن به پیمانکاران غیرمتخصص و سودجو هشدار داده شده بود. در استانهای مختلف از طبس تا کرمان و یزد، اعتراضات علیه وضعیت محیطهای کار ثبت شده اما مانند همیشه، واکنش مقامات چیزی جز وعدههای توخالی و پوشش رسانهای گذرا نبوده است.
این یک “حادثه کاری” نیست، بلکه قتلی سیستماتیک و پیشبینیشده است. اینکه پس از فاجعه طبس نیز هیچ بازبینی جدیای صورت نگرفت، نشان میدهد که این نظام نه میخواهد و نه میتواند حافظ جان کارگران باشد. کارگران مهاجر نیز که در پایینترین سطوح ساختار اجتماعی و بدون حمایت زیست میکنند، نخستین قربانیان این ساختار مرگبارند.
مرگ بر اثر انفجار یا گازگرفتگی و کمبود اکسیژن در معادن ایران، دیگر نه یک استثنا، بلکه بخشی از الگوی مرگبار و تکرارشوندهایست که در دهههای اخیر شاهد آن بودهایم. در بسیاری از موارد، دلیل وقوع این حوادث، فقدان سیستم تهویه مناسب، عدم وجود تجهیزات شناسایی گاز، و نبود آموزشهای ابتدایی ایمنی برای کارگران اعلام شده است. اما این سهلانگاریهای مکرر در واقع بازتاب یک ذهنیت خطرناکتر است: ذهنیتی که استاندارد محیط کار در ایران را در همین سطحِ ناایمن، فرسوده و بیثبات تعریف کرده است. این نه صرفاً نتیجهی فساد یا ناکارآمدی، بلکه بخشی از سیاست رسمی برای پایین نگه داشتن هزینههای تولید به بهای جان کارگران است.
ما خواهان آن هستیم که تمام مسئولان مستقیم و غیرمستقیم این جنایت، از کارفرمایان تا مقامهای ناظر دولتی، تحت پیگرد قانونی و در برابر افکار عمومی و خانوادههای داغدار مجبور به پاسخگویی شوند. شفافسازی و پیگیری علل این فاجعه باید فوری، مستقل و با مشارکت نهادهای کارگری انجام گیرد.
در عین حال، عدم شفافیت لازم در اطلاع رسانی و همچنان سیاست مخفی کاری و سانسور و همچنین مقابله با تشکیل تشکلهای مستقل کارگران باعث می شود تا اطلاع رسانی درست و مناسب در مورد این رویدادها و پیگیری آن با محدودیتهای شدیدی مواجه باشد.
بار دیگر تاکید میکنیم: محیط کار در ایران به قتلگاه کارگران تبدیل شده و تا زمانی که تشکلهای مستقل کارگری، به امر خود کارگران شکل نگیرند و قدرت چانهزنی و نظارت بر شرایط کاری خود نداشته باشند، این فجایع ادامه خواهد داشت.
ما با خانوادههای جانباختگان همدردیم و عموم کارگران را به ایستادگی، سازماندهی، و همبستگی برای دفاع از حق حیات و کرامت انسانی فرا میخوانیم.
کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور
۲۱ فروردین ۱۴۰۴